جزئیات تجاوزهای زنجیره‌ای باند خفاشان سیاه پایتخت

شش مرد خشن، بی‌رحم، تبهکار و بی‌وجدان، مسلحانه به خانه‌ها دستبرد می‌زدند و بدتر اینکه به زنان مقابل چشم شوهران‌شان تجاوز می‌کردند. این شیوه تباه را در چندین سرقت تکرار کردند. اکنون پس از تکرار چندباره این شیوه وحشیانه به دام افتاده اند. البته که خیلی هم دیر و کاملاً اتفاقی توسط یکی از قربانیان در خیابان، یکی از اعضای باند خفاشان سیاه را دید، با او درگیر شد، پلیس را خبر کرد، و درنهایت از طریق او، سایر اعضای باند دستگیر شدند. اکنون هر چه بگوییم و هر چه بنویسیم، نمی‌توانیم حق مطلب را ادا کنیم، از بس که این سلسله‌سرقت‌ها و تجاوزها هولناک و تکان‌دهنده است.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رادار اقتصاد، روزنامه‌نگار صریح‌القلم هم‌میهن، افشین امیرشاهی نوشت: روزی نیست که از اطرافیان خودمان خبری درباره یک اتفاق تلخ نشنویم. اما این بار داستان متفاوت است. در خانه خودتان نشسته‌اید که ناگهان مردانی ناخلف و هرز، خبیث و بدطینت، تبهکار و فاسد به زور وارد می‌شوند، بیم و هراس ایجاد می‌کنند، به زورِ اسلحه، دست و پای اهالی خانه را می‌بندند، شروع می‌کنند به ضرب و شتم ساکنان تا جای طلا و سکه و ارز و وسایل ارزشمند را پیدا کنند، اما متاسفانه ماجرا به همین دزدی ختم نمی‌شود. دست و پای زن را باز می‌کنند و مقابل دیدگان شوهر به شنیع‌ترین شکل به او تجاوز می‌کنند. حتماً ماجرای کشیدن خلخال از پای زن یهودی را شنیده‌اید و جمله تکان‌دهنده امام علی (ع) که فرمودند اگر به خاطر این حادثه مسلمانی از شدت تأسف و اندوه بمیرد، ملامتی بر او نیست.

این اتفاق در جامعه‌ای با ادعای اسلامی بودن، چندین و چند بار تکرار شده است، حتی چند سال پیش در خمینی‌شهر اصفهان نیز رخ داده است. اما چرا شرایط جامعه باید به جایی برسد که شاهد چنین اتفاقاتی باشیم؟ ممکن است پاسخ دهید چنین اتفاق‌هایی در همه جوامع رخ می‌دهد و افرادی هستند که تعادل ندارند، ستمکار هستند و دست به چنین جنایت‌هایی می‌زنند. این مسئله اگرچه منطقی و پذیرفتنی است، اما یک موضوع دیگر نیز مطرح می‌شود که شاید جزو مطالبات و پرسش‌های مهم جامعه باشد. درحالی‌که نا امنی‌هایی از این دست در جامعه به چشم می‌خورد چرا مسئله حجاب باید در مرکز سیاست کشور و همچنین توجه و سیاستگذاری مسئولان قرار بگیرد. چرا همه نیروها باید تمام‌قد درگیر مسئله حجاب شوند و برای آن خط و نشان بکشند به‌طوری‌که از رسیدگی به مواردی، چون ناامنی و فساد جا بمانند.

شاید بگویید این پیش‌فرض اشتباه است و چنین جنایت‌هایی دلایل کارشناسی و فنی فراوانی دارد و این‌طور نیست که توان بیشتر نیروها صرف مقابله با بی‌حجابی شده باشد. اگرچه پذیرفتن این مسئله شاید دشوار باشد، اما باز هم قبول، می‌پذیریم، اما باز هم نمی‌توانیم منکر افزایش ناامنی اجتماعی و احساس ناامنی گسترده در میان مردم شویم. از یک طرف میزان جرم، جنایت، تجاوز و دزدی در جامعه فراوان مشاهده می‌شود؛ به‌طوری‌که هر کدام از ما شاهد یک یا چند مورد دزدی و خشونت در میان اطرافیان‌مان بوده‌ایم. بیست سال پیش مگر چنین شرایطی در جامعه به چشم می‌خورد؟ از طرف دیگر جامعه احساس نبود امنیت می‌کند که این حس تنها به جرائم بستگی ندارد بلکه به میزان اعتماد اجتماعی نیز بر می‌گردد.

در موضوع تجاوزهای اخیر که به شکل سلسله‌وار صورت گرفته است، این انتظار وجود دارد که مسئله با حساسیت‌های مضاعف و استفاده از همه امکانات و تمام‌وقت مورد رسیدگی قرار می‌گرفت. البته اطلاعات و مستندات ما درباره این حادثه کافی نیست و پلیس و دستگاه قضایی لازم است اطلاع‌رسانی کنند، اما در پرونده حساسی، چون سرقت‌های مسلحانه خشن به همراه تجاوز قاعدتاً می‌بایست با صرف وقت بیست وچهارساعته و استفاده از همه امکانات به‌شکل ویژه به این پرونده ورود می‌شد. اما این سلسله‌سرقت‌های مسلحانه به طول انجامید.

به هر حال در شرایطی که جامعه ما گرفتار این مسائل است، منطقی نیست پلیس درگیر مسائل متفرقه باشد. چون جامعه مسئولیت رسیدگی به جرم و جنایت را از پلیس می‌خواهد، اما نظام سیاسی نقش‌های دیگری برای نیروی انتظامی تعریف می‌کند که جزو وظایف او نیست. نتیجه چنین سیاستگذاری‌هایی این است که حس اعتماد جامعه به نیروی انتظامی کاهش پیدا می‌کند. چون از نگاه جامعه، حضور نیروی انتظامی درجایی که باید فعال باشد، کم‌رنگ است و درجایی که جامعه انتظارش را ندارد و حتی منتقد حضور پلیس است، پررنگ‌تر ظاهر می‌شود.

حتی با حضور مضاعف نیروهایی از سایر نهادها مواجه می‌شود که نتیجه آن جریمه و برخوردهایی است که می‌دانیم. این موارد حس اعتماد را در جامعه از بین می‌برد. پس هنگامی که اتفاقی به هولناکی این سرقت‌ها و تجاوزهای سریالی رخ می‌دهد، جامعه ناامید، بی‌اعتماد، سرخورده و عصبانی می‌شود که هر کدام تبعات خاص خودش را دارد. از سوی دیگر به نظر می‌رسد که پلیس حس همدردی خودش با جامعه را از دست داده است. همچنان که جامعه نیز متقابلاً حس اعتماد خودش را تا حد زیادی از دست داده است. وقتی اعتماد نباشد همدردی هم نخواهد بود.

اعتماد اجتماعی مانند یک شیرازه تمام بخش‌های جامعه را به یکدیگر پیوند می‌دهد و از پراکندگی آن‌ها جلوگیری می‌کند. بی‌اعتمادی افراد به یکدیگر و به ساختار سیاسی، باعث بروز انواع بزهکاری‌ها و جرم و جنایت از یک طرف و همچنین فساد و رانت و دروغ و اختلاس از سوی دیگر می‌شود. پس دور از ذهن نیست که ارزش‌های اخلاقی هر روز در جامعه رنگ می‌بازد و جرم و جنایت پررنگ‌تر می‌شود. در چنین شرایطی ما مردم می‌مانیم و اندوه رسوایی‌هایی که هر بار نظاره می‌کنیم.

۱۸ دی ۱۴۰۲ - ۰۹:۵۱
کد خبر: 50945
منبع: فرارو

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha