دورِ باطل در ارتباطاتِ سازمانی

در تعاملاتِ سازمانی، با اینکه همه اعضا باور دارند که همدلی باعث بهبودِ فضای کاری و تعاملات بین فردی می شود و در نتیجه بازده کاری را افزایش می دهد اما گاها از بکارگیری این مهارت عاجزند!! کجایِ کار اشکال دارد که نمی توانیم بصورتی موثر از مهارت همدلی استفاده نماییم؟ مهارتِ همدلی زیربناهای متعددی دارد اما سنگِ بنای اصلی همدلی، گسترش ظرفیتِ شفقت ورزی است و شفقت یعنی سفری از خویشتن به خویشتن. اما چرا شفقت؟

پایگاه خبری تحلیلی رادار اقتصاد؛آزاده پارسافرکارشناس ارشد روانشناسی بالینی، مدرس و مشاور؛مکتب روانشناسی انسان گرا معتقد است درک نکردن نیازهای خود و دیگری ریشه نابهنجاری‌های رفتاری و روانی است. مدیری که از به‌کارگیری مهارت درکِ نیازهایِ کارکنان خود عاجز است، مثلا قادر به درکِ نیاز به عزت و احترام نیست، فهمی درباره بی‌انگیزگیِ آنها هم ندارد. بروز نابهنجاری در ساحتِ روانِ کارکنان، دستیابی به اهداف سازمانی را کند یا ناممکن می‌سازد و راه اندازِ اختلالاتِ پرخاشگری،اضطراب و. . .در ساحتِ روانِ مدیر خواهد شد. لازم است برای قطعِ این زنجیرهِ معیوب و دور باطل در هر جایگاهی که هستیم، مهارتِ درکِ درست و متقابل از نیازهای یکدیگر را کسب کنیم.
اما پرسش اینکه چه می شود که من با تمام توانمندی‌هایم، در جایگاه مدیر یا کارمند، نمی‌توانم ارتباطی موثر و سازنده را خلق و تجربه نمایم؟
همدلی تکه جامانده و مهجورِ روابطِ بینِ فردی در روزگار صنعتی شدنِ کسب و کار است. همدلی یعنی من می‌توانم از دید طرف مقابل، فارغ از هر نقشی که دارد، به دنیا بنگرم و به درکی نسبی از شرایط دنیایِ پدیداری او برسم. دنیای پدیداری در واقع تفسیرِ شخصی هر فردی از تجربیات و رویدادهایِ پیرامونش است. آگاهی از دنیای پدیداری، دیدی وسیع‌تر به ما می‌بخشد تا با واکنشی خردمندانه و به دور از هیجان به همدلی با یکدیگر برسیم. تا زمانی‌که من، مصلحتِ فردی‌ام را در تمام موقعیت‌های اجتماعی بر مصلحت جمعی ترجیح می‌دهم، جایی برای تجربه همدلی باقی نمی‌ماند.
همدلی به من در جایگاه مدیر امکان می‌دهد با در نظر گرفتنِ بار مسئولیتی که دارم، صرفا از جایگاه انسانی و به دور از سلسله مراتب اداری با افراد پیرامون خود ارتباط برقرار کنم و با ساختن فضای سالم و صمیمیِ در سازمان از دلزدگی کارکنان کاسته و تلاش و همکاری را در آنها تقویت نمایم. همچنین من به عنوان کارمند با رفتار همدلانه، شرایط مدیرم را بهتر درک کنم و مسئولیت‌پذیرتر باشم، زیرا در این شرایط به جای سلسله مراتبِ سازمانی، همدلی حکم می‌راند.
شفقت، سرچشمه فضیلتِ همدلی است
در تعاملاتِ سازمانی، با اینکه همه اعضا باور دارند که همدلی باعث بهبودِ فضای کاری و تعاملات بین فردی می شود و در نتیجه بازده کاری را افزایش می دهد اما گاها از بکارگیری این مهارت عاجزند!! کجایِ کار اشکال دارد که نمی توانیم بصورتی موثر از مهارت همدلی استفاده نماییم؟ مهارتِ همدلی زیربناهای متعددی دارد اما سنگِ بنای اصلی همدلی، گسترش ظرفیتِ شفقت ورزی است و شفقت یعنی سفری از خویشتن به خویشتن. اما چرا شفقت؟
شاید باورمان این باشد که تنها، زمانی که عاری از هر نوع نقصی باشیم، دوست داشتنی هستیم. لطفا کمی تآمل نمایید: نقص در ساحتِ روان، چه پیامی برایم‌ به ارمغان می آورد؟ واژه "نقص" در ادبیات عامه به معنای "محرومیت از وجودِ یکی از اعضای بدن و یا ناتوانی و بدکارکردی جسمِ فیزیکی" است. در علمِ روانشناسی و در ساحتِ روان، " نقص" به مفاهیمی چون "وجودِ بخش های دوست نداشتنی، نقاط تاریک و تکه های ناجورِ روانشناختی" که باعث برانگیختگی احساساتی چون شرم، غم، ترس، نفرت و اضطراب است، اطلاق می شود. البته هوشیاری به وجودِ این نقیصه ها در ساحتِ روان، خود موهبتی عظیم است. خبرِ خوب اینکه همه ما انسان ها، از درجاتی از نقص در ساحتِ روان بهره مندیم و تقریبا انسانی وجود ندارد که از این موهبت بی نصیب باشد. اما چطور می شود که انسان هایی که به نسبتی نقص در ساحتِ روان دارند، عملکردهای متفاوتی داشته باشند؟ تعدادی از ما احساسِ رضایتمندی داریم، به موفقیت دست می یابیم اما تعداد دیگری با یکسان بودنِ شرایطِ محیطی و توانمندی ها، نه احساسِ رضایتمندی داریم و نه دست یافتن به موفقیت را حق خود می دانیم!!
یکی از مهمترین عواملی که باعث تفکیکِ این دو گروه از هم است، ظرفیتی است از نوعِ روانشناختی به نامِ "پذیرش". پذیرش به معنایِ تسلیمِ محض شرایط  بودن نیست، به معنایِ بی عرضگی نیست. پذیرش یعنی من با آگاهی کامل، تمام جنبه های مختلفِ وجودم را می پذیرم و با آنها در صلح هستم. در صلح بودن یعنی جنگی با مواردِ ناخوشایند درونی ام ندارم. پذیرش یعنی تکه های ناجورِ من هم، برایِ من است و اجازه ندارم که آنها را نادیده بگیرم. پذیرش یعنی در ساحتِ روانِ من آنقدر ظرفیت وجود دارد که ویژگی های دوست داشتنی و دوست نداشتنی روانم در کنارِ یکدیگر، حقِ ابرازِ وجود دارند.  اما چه کنیم تا ظرفیتِ پذیرش را در خودمان بارور نماییم؟
ما همگی مسئولیم
برای برقراری ارتباطی سالم از فضیلت همدلی گفتیم و ظرفیت پذیرش، اما چگونه می توانم در عمل نیز پذیرش را بکار گیرم؟ دوباره به مفهوم پذیرش برمیگردیم. پذیرش یعنی تمام تکه های سیاه و سفید ساحت روان ام متعلق به من است و با نادیده گرفتن ابعادی که هنوز برای من ناخوشایندند، نمی توانم رابطه ای موثر را تجربه کنم. اما چرا؟
چون زمانیکه تکه ناجورم را نمی خواهم، هیجاناتی چون شرم، ترس، نفرت و اضطراب را تجربه خواهم کرد و من چگونه می توانم با این حجم از هیجانات، روابطی بدون تنش را خلق کنم؟ و هرچقدر جایگاه من از منظر اجتماعی دامنه وسیعی از ارتباطات را شامل شود، این حجم از هیجانات تجربه نشده، آسیب های بیشتری را به محیط کارم، همکارانم و در نهایت به اهدافم وارد خواهد ساخت.
با پذیرش و مواجهه مهربانانه با تکه های وجودم که دوست شان ندارم، انعطاف پذیری روانشناختی ام را گسترش میدهم و هر چقدر در مواجهه با نقص هایم از انعطاف بیشتری برخوردار باشم قطعا فضای وسیع تری برای روبرویی با نقص های دیگری و در نهایت خلق تجربه کار تیمی در راستای پیشبرد اهداف سازمانی خواهم داشت.
پذیرش یعنی من کامل نیستم در نتیجه همکاران من نیز می توانند مرتکب اشتباه شوند اما همیشه راهی برای جبران وجود دارد.هرچند ارائه کاری بی نقص هدف است اما اینکه ما با هم، در فضایی به دور از تحقیر و توهین و در کمال احترام و ادب اهداف سازمانی را محقق کنیم ارزشمند است.
با این دیدگاه، چقدرارتباطات سازمانی و بین فردی مان محتاج کسب این مهارت و بسط و گسترش آن است!! و در آخر اینکه چقدر رفتار مدیری که در مقام پذیرش است می تواند موثرتر و سالم تر از مدیری باشد که اصلا نمی داند پذیرش چیست؟
 

۱۱ شهریور ۱۴۰۰ - ۰۹:۵۶
کد خبر: 19572

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha